بسم الله الرحمن الرحیم
نظر به اینکه توانمندی و قابلیت در انسانها یکسان نیست و از سویی اعلام آمادگی به منزله نخستین گام در اثبات این توانمندی است، گروهی از طلاب مرکز با درخواست کلاسهای فوق العاده در تابستان امسال (سال 1390) تصمیم دارند از قدرت و توان خویش، به صورت شایسته بهره گیرند، لذا با پیشنهاد چند موضوع برای تحصیل، دوستان را به همراهی فرا میخوانند.
مسؤولین مرکز، ضمن تأیید این درخواست، آمادگی خویش را جهت تشکیل کلاسهای پیشنهادی اعلام میدارند؛ مشروط به اینکه آمادگی قطعی برای حضور از آغاز تا پایان دوره به تعداد مورد لزوم، ایجاد شود.
بنابراین طلابی که مایل هستند علاوه بر برنامه اصلی در تابستان، در درسهای پیشنهادی نیز حضور یابند، با ذکر نام و نام خانوادگی و تعیین درس یا درسهای مورد نظر، از طریق پیامک و یا تماس با مرکز، اعلام آمادگی نمایند.
کلاس ها :
1 ـ مکاسب پایه هشت (شروط متعاقدین )
2 ـ رسائل : برائت
3 ـ رسائل :استصحاب
4 ـ رسائل : تعادل و تراجیح
5 ـ ادعیه در روایات
6 ـ تفسیر و علوم قرآنی
7 ـ حلقه ثانیه
توجه:
1 ـ مهلت ثبت نام و اعلام آمادگی تا چهارشنبه 18خرداد میباشد .
2 ـ شروع کلاس ها از 25 خرداد بوده و 3 جلسه ی ابتدایی از هر کلاس بطور آزمایشی است.
3 ـ سایر برنامه های پیشنهادی خود را همراه با نقطه نظرات در وبلاگ بنویسید.
بسم الله الرحمن الرحیم
زمان : اولین جمعه اردیبهشت ماه سال 1390 هجری شمسی
مطلبی را نوشته بودم اما حالا که می خواهم در وبلاگ طلاب مرکز بگذارم ، خلاصه می کنم ، که مطلب طولانی را کسی نمی خواند ، هرکس وارد وبلاگ می شود عجله دارد ،تنها می خواهد چند ثانیه ای نگاهی بیندازد و برود .
قرار بود ساعت 6:45 صبح جمعه ، همه ی مسافران در مرکز جامع علوم اسلامی ساختمان شماره ی 2 باشند و 7 حرکت کنیم .
من و خانواده ام ساعت 6:53 در مرکز بودیم ، خانم ها در طبقه ی بالا مستقر شده بودند ، خانم را به راهنمایی آقای نصراللهی بالا فرستادم و خودم پایین رفتم . بظاهر همه چیز مرتب بود ، بر خلاف انتظارم اصلا خبری از عجله و تکاپوی قبل از اردو نبود . دقایقی بعد سوار اتوبوس شدیم .
اما خبر بد این بود که آقای حسینی همراه ما نمی آید ، ظاهرا مهمان داشت .
آقای حسینی همیشه خندان و مهربان است ، چهره ی گرمی دارد و واقعا زحمت می کشند .
خواستیم سوار اتوبوس شویم که فهمیدیم حساب و کتابی در کار است و بلیط هایی صادر شده است و مکان هر مسافر از قبل معین شده است .
بلیط ها خیلی هنرمندانه طراحی شده بودند ، پشت بلیط ها آیین نامه اسلامی سفر را داشت .
سوار شدیم و حرکت کردیم .
اولین برنامه ی اردو زیارت آل یس بود و بعد صبحانه که بسیار خوب بسته بندی شده بود و همه چیز داشت .
در همین ابتدای اردو جای تمامی همسنگرانم در مرکز را خالی کردم ، و بر چند صندلی خالی ته اتوبوس افسوس خوردم .
پس از طی مسافتی به باغ پرندگان رسیدیم .
اینجا حیواناتی را دیدم که هیچگاه از نزدیک ندیده بودم .
بعد به کاشان رفتیم و در خانه هایی بزرگ ، قدیمی و زیبا گشت زدیم . خانه طباطبایی ها و عباسیان .
امام زاده و باغ و حمام فین کاشان رفتیم .
بستنی و پلو مرغ و دوغ و ماست و چای و آبمیوه و کلوچه نوش جان کردیم .
الان داریم می رویم مشهد اردهال ، مناظر خیلی قشنگ است . ( این سفرنامه را در این لحظات سفر نوشتم .)
جای شما خیلی خیلی خالی بود بچه ها .
بعد از مشهد اردهال به قم می آییم ، شام هم به ما می دهند. خانمم می گوید تمامی سفر یک طرف ، شام هم یک طرف . می گفت داشتم فکر می کردم که الان با این خستگی به خانه می رویم شام چی درست کنم.
بچه ها انشالله سفر بعدی همراهمان باشید ، با شما به ما هم بیشتر خوش می گذرد .
من مرکز را خانواده ی دوم خود می دانم و بسیار دوست دارم .
باور کنید که سرنوشت ما به هم گره خورده است ، با این زحماتی که این سربازان گمنام مرکز می کشند از پشتیبان های فکری و علمی و مالی مرکزگرفته تا مسئولین مرکز و اساتید و استادیارها و آقای لطفی ، حجت برما تمام شده است و باید بفکر روزی باشیم که لتسئلن یومئذ عن النعیم .
به امید فردایی پر نور
طبق عادت هر روز برای رفتن به کلاس از پله های مرکز بالا و پایین می رفتیم که یک روز نوشته ای در تابلو اعلانات مرکز تعجب مرا برانگیخت کمی جلوتر رفتم دیدم یک سفر خانوادگی به کاشان فراهم است و با لبخند برای ثبت نام پیش آقای حسینی رفتم و بعد با خونه تماس گرفتم و همسرم را در شادی خود شریک کردم.
در حال و هوای خوشحالی سفر یک روز اقای حسینی مرا صدا زد و گفت: ده درصد هزینه سفر از دانش پژوهان گرفته می شود که کمی حالمان را گرفت ولی باز می ارزید.
روز موعود جمعه صبح فرا رسید من که گمان می کردم این مرکز نیز همانند خیلی از جاها با تاخیر حرکت کند با تاخیر از خانه حرکت کردم که به جهت نظم بالای مجموعه دیر تر از همه رسیدم و به عنوان آخرین نفر بلیط اتوبوس را از مدیر کاروان آقای نصراللهی گرفتم و با خجالت سوار اتوبوس شدم!
آقای حسینی را دیدم که مشغول فیلمبرداری بود و بعد دوربین را تحویل داد که نشانگر نیامدن ایشان به اردو بود که ما را متاسف کرد زیرا که حضور او باعث صفای بیشتر اردو می شد.
اتوبوس حرکت کرد و بعد از خواندن زیارت آل یاسین و صرف صبحانه مفصل به باغ پرندگان قمصر رسیدیم نیم ساعتی را گشت زدیم و انواع و اقسام حیوانات را دیدیم که برخی از آنان را در عمر زندگانی ندیده بودم در انتهای باغ آبشاری بود که جلب توجه می کرد و چند تا از بچه ها به سمت آبشار دویدند و ما هم آرام آرام به سمت آبشار حرکت می کردیم که متوجه اختلاف نظر آقای شهیدی و آقای نصراللهی در مورد آبشار شدم بگذیریم اصلا مهم نبود.
زود تر از ساعت اعلام شده سوار اتوبوس شدیم و برای خرید گلاب و عرقیات قمصر جلوی یک مغاز پیاده شدیم که خانم ها خوشحال و آقایان نگران جیب ها و مجردهاهم از دو دنیا آزاد اخرش هم جیب ما خالی و دستمون پر سوار اتوبوس شدیم.
به مسیر ادامه دادیم تا به یک محله تاریخی که خاندان بروجردی و طباطبایی بود رسیدیم اما قبل از بازدید به سمت یک جای سنتی برای خوردن بستی رفتیم تا اومدن بستنی جمع خودمونی شد و بچه هاز از فرصت استفاده کرده و ده درصد کذایی را از عهده خود خارج ساختند که این امر با صلوات بچه هاهم همراه بود.
بعد از خوردن بستنی و بازدید از خانه های بزرگ و تودر توی به زیارت یکی از فرزندان امام جواد علیه السلام رفتیم و نماز ظهر و عصر رادر این مکان مقدس خواندیم.
ظهر شده بود و صدای گرسنگی از شکم های بچه ها به گوش می رسید که یکدفعه ماشین توقف کرد و در یک پار ک نسبتا بزرگ مشغول خوردن مرغ شدیم.
بعد از ناهار که خواب و استراحت می چسبید ما به خاطرات چگونه طلبه شدن اقای شهیدی گوش فرا میدادیم بعد از صحبت های ایشان یکی از بچه های مثبت از متاهل ها خواست که مجرد ها را نصحیت کنند و یک نکته کلیدی را به آنان گوشزد کنند ولی جاتون خالی که کلی خندیدیم...
کم کم وسایل را جمع کردیم و به سمت باغ فین حرکت کردیم و به صورت دسته جمعی و با حضور یک راهنما مشغول بازدید شدیم.
مشهد اردهال زیارت علی ابن محمد آخرین مقصد بود که در آنجا هوا خنک و نیمه بارانی بود.
بعد از زیارت سوار اتوبوس شدیم و به سمت شهر مقدس قم حرکت کردیم و بچه ها برای این که خاطره خوبی در ذهن ها بماند با جملاتی و شوخی هایی خصوصا با آقای شهیدی مدیر، خنده را بر لبان همگان جاری ساختند و یک خاطره به یادماندنی در ذهن ها ماند.
خدا به همه افرادی که زحمت کشیدند خصوصا آقای شهیدی و آقای نصراللهی خیر دهد و امیدواریم اینگونه سفر ها ادامه پیدا کند. ومن الله توفیق